تقدیم به فرزندان شهدای شیمیایی
04 اردیبهشت 1396 توسط نجمه مولائي
بسم رب شهدا وصدیقین
اتل متل راحله
اخموی بی حوصله
مامان چرا گفت بگیر
از پدرت فاصله
دلش هزلر تا راه رفت
بابا خسته ی کاره؟
مامان چرا اینو گفت؟
بابا دوسش نداره؟
باید اینوبپرسه
اگه خته ی کاره
پس چرا بعضی وقتا
تا نیمه شب بیداره؟
نشونه بیداریش
سرفه های بلنده
شش ماه پیش تا حالا
بغض میکنه،می خنده
شاید اونونمی خواد
اگه دوسش نداره
پس چرا روی تختش
عکس اونو میذاره؟
با چشمای مریضش
عکس ونگاه میکنه
قربون قدش میره
بابا،بابا میکنه
با دست پر تاولش
آلبومی رو که داره
از کناره پنجره
ور میداره میاره
با دیده پر از اشک
آلبومو وا میکنه
رفیقای جبهه رو
همش صدا میکنه
آلبوم عکس بابا
پر از عکس دوستاشه
عکسی هم از راحله ست
تو بغل باباشه
با دیدن او عکسا
زنده میشه میمیره
با یاد اون قدیما
بابا زبون میگیره
قربون اون موقعا
قربون اون صفاتون
دست منم بگیرین