دنیا و فراموشی مرگ از دیدگاه نهج البلاغه
من أحب الدنیا ذهب خوف الاخره من قلبه
هرکس دنیا را دوست بدارد و ترس از آخرت از قلبش رخت بر میبندد
“ایها الناس ان أخوف ما أخاف علیکم اثنان: اتباع الهوی و طول الامل فاما اتباع الهوی فیصد عن الحق، و أمّا طول الامل فینسی الاخره”
ای مردم! ترسناکترین چیزی که از ابتلای شما به آن میترسم، دو چیز است. پیروی از هوای نفس و آرزوی بیشمار.
اما پیروی از هوای نفس، شخص را از راه حق باز میدارد و آرزوی بیحساب، آخرت را از یاد میبرد.
جمله «دلم خواست کردم» از آن جمله هایی است که موجودیت آدمی را ویران میکند و ریشه ی اصول و قوانین مبتنی بر حق و حقیقت را به آتش میکشد. درهای بیدرمان بشر که سرتاسر تاریخ ما را فرا گرفته است، میکروبی جز هواهای نفسانی ما ندارد. ریشه ی اصلی ستم و تجاوزها، هواپرستی است.
برخی گفته اند: سبب درازی آرزو حب دنیاست؛ زیرا وقتی انسان با دنیا انس گرفت و به لذتهای آن عادت کرد، جدایی و دوری از دنیا برایش سنگین است و دوام آن را دوست دارد.
بنابراین به مرگ که جدا کننده ی او از دنیا است، نمی اندیشد و از مرگ غافل میشود؛ زیرا وقتی انسان چیزی را دوست دارد، نمیخواهد آن را از دست بدهد. بدین ترتیب انسان خودش را برای مرگ آماده نمیکند تا اینکه ماهها و سالها میگذرد و پیر میشود. در پیری نیز سرگرمی ها و وابستگی های دنیایی، او را از توبه و ندامت باز میدارد تا اینکه مرگ او را در مییابد. این گونه است که انسان غافل بعد از مرگ به حسرت و ندامت دچار میشود و این، همان خسران مبین است.
“تؤمل فی الدنیا طویلاً و لا تدری
اذا جن لیلها تعیش الی فجر فکم من صحیح مات من غیر عله و کم من مریض عاش دهر الی دهر”
آرزوی دراز در دنیا دارد و نمیداند که هنگامی که سیاهی شب فرود آید تا صبح بیشتر در حیات نیست. چه بسیار انسانهای تندرستی که بدون علت مردند و چه بسیار بیمارانی که روزگار درازی در این دنیا زیستند.
اگر کسی را در دنیا از مرگ ایمنی بودی آن کس رسول خدا(ص ) بود که از فرزندان آدم هیچ کس آن تقرب و منزلت نزد خدا نداشت، با این وصف فرمود: هیچ کس در جهان جاویدان نیست.
ای قوم! از این سرای حوادث گذر کنید
خیزید و سوی عالم علوی سفر کنید این سرای فانی است. نگرید تا دل در آن نبندید و آرامگاه نسازید. مسکین آدمی است که پیوسته نظاره مرگ دیگران میکند و پندارد که همیشه ناظر مرگ دیگران است و خود نخواهد مرد.